وقتی که خبر دار شدم که قرار است پدر بشوم، اشک در چشمانم و بار بر شانه هایم چنان سنگینی می کرد که  کمتر از یک دقیقه درد را در شانه هایم احساس کردم. من در آن لحظه از پذیرش یک مسئولیت جدید و ناشناس به نام پدر شدن می ترسیدم و نگران آینده ابهام آلود او و خودم و خانواده ام بودم.

با آنکه می دانستم که تولد یک انسان از شگفتی های نظام هستی است و پر از پیام ها ی جدید و شادی آور است و می تواند باعث رشد فردی و خانوادگی ام بشود ولی باز با این حال ، برایم دغدغه آور ، نگران کننده و  غمبار هم بود. یادم هست که او روزها و شب ها بسیار تحت فشار بودم و رفتارهایم نیز کمی خشن و پرخاشگرانه بود.

به قول آقای جیمز هولیس در کتاب مرداب روح ، ما انسان ها هر روز باید میان افسردگی و اضطراب یکی را انتخاب کنیم.اضطراب از حرکت رو به سوی جلو و رسیدن به دنیای جدیدو ناشناخته و افسردگی که نتیجه ماندن و درجازدن در وضعیت موجود می باشد.

بسیاری از ما انسان ها دچار افسردگی و اندوه می شویم و از این حال خود شکوه و شکایت داریم در حالیکه متوجه نیستیم که این افسردگی نتیجه عدم قبولی اضطراب برای رسیدن به دنیای جدید است.

من در آن روزها، دیگر نمی توانستم در جا زدن را انتخاب کنم و بهتر بگویم  چون زمان به سرعت جلو می رفت و من دیگر وارد مسیر جدیدی شده بودنم و من باید اضطراب برای رسیدن به دنیای جدید، یعنی دنیای پدر شدن را انتخاب می کردم. من آن روز ها اضطراب نقش پدری را تجربه می کردم.

برای عبور از اضطراب ، نیاز به شهامت داریم. شهامت نتیجه عدم وجود ترس نیست، بلکه درک این موضوع است که برخی چیزها برایمان مهمتر از چیزی است که از آن می ترسیم. در حقیقت شهامت یعنی ما مهم تر از ترس هایمان هستیم.

امروز که دارم این مطلب را می نویسم پسرم بیش از یک سال سن دارد، و لحظات شیرینی را با او در این مدت تجربه کردم و دنیای جدید پدر شدن برایم دستاوردهای زیادی داشته، که در مجموع احساس می کنم، بهتر شده ام. و از خدا و پسرم به خاطر اضطراب آن روزها عذر خواهی می کنم. من نمی دانم که در آینده چه پیش خواهد آمد ولی از خدا می خواهم که به خانواده ام عمر طولانی با سلامتی کامل و قلبی پر از  ایمان به خدا اعطا نماید.